فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

شلوارک، قبل انقلاب بعد از انقلاب !

این آخریا به خاطر یه پروژه کاری رفتیم یه شب خونه دوستمون. این رفیقمون رو خیلی وقته می شناسم و باهاش تو چندتا پروژه بودیم، بچه خوبیه. چون کار یهو عجله ای شد همین دوستم که اسمش محسنه به من و یکی دیگه از بچه ها گفت آقا شما امروز بیاید خونه ما تا سه تایی سریع تمومش کنیم ! گفت خانواده م رفتن مشهد خودم تنهام. من و دوستم هم از خدا خواسته لباس راحتی برداشتیم و لپتاپ هامون هم زدیم زیر بغل و رفتیم خونشون ! آقا همون اول سریع لباس هامون رو عوض کردیم و به حالت نسبتا راحت، یعنی شلوارک و از این تیشرت ها آستین حلقه ای، در اومدیم ! اتفاقا هوا هم گرم بود ! بعد دیدم محسن هنوز با لباس بیرونه ! بهش گفتم محسن برو لباس هات رو عوض کنیم تا راحت باشی ! بعد دیدم رفت و با یه دست لباس مثل همون تقریبا برگشت ! گفتم الان مثلا لباس راحتی پوشیدی !؟ گفت آره مگه نمی بینی ! گفتم پس اگه لباسای تو راحته لباسای ما چیه پس ؟!

خلاصه سفره دلش رو باز کرد و گفت من اصلا تا حالا شلوارک اینا نه داشتم و نه پوشیدم ! به خاطر اینکه بابام کله ـم رو میکنه ! یه بار خریدم برداشت پاره پوره ـش کرد گذاشت تو ماشینش باهاش شیشه هاش رو تمیز میکنه ! گفت بابام میگه فقط همین جوری لباس بپوشین ! 

اینجا بود که من جواب چندتا از سوال هایی که درباره محسن تو ذهنم تشکیل شده بود رو بهش رسیدم ! آخه محسن پسر خوشگلیه تقریبا ولی هیچ وقت به خودش نمیرسید مثلا موهاش رو استایل بده یا لباس های رنگی و جدید بپوشه ! مثلا اکثرا لباس آستین بلند میپوشید تازه مینداخت رو شلوارش که پارچه ای بود !

راستش دلم براش سوخت ! چرا بعضی پدر مادرها باید اینجوری باشن !؟ من نمونه های مشابه هم دیدم ! بابا آدم اختیارش دست خودشه ! حالا به خاطر احترام به والدین حرف هاشون رو گوش می کنه ! ولی نباید پدر اینقدر افراطی باشه ! حالا مثلا اگه این شورتک شلوارک بپوشه تو خونه شون تو این تابستون گرم مثلا چی میشه !؟ بابا بعضی ها به خودشون شک دارن خدا وکیلی ! بعضی ها فکر می کنن همه مثل خودشون هستن و مثل خودشون فکر می کنن ! از قدیم میگن کافر همه را به کیش خود پندارد !

تازه این محسن من نمی دونم خواهر مادرش چی میکشن تو خونه شون ! حتما باید تو خونه خودشون هم چادر سرشون کنن ! خلاصه که از این جور پدر مادر ها کم نیس و علت اینکه جامعه ما مریضه هم یکی از دلیل هاش همینه ! به اندازه کافی محدودیت از بالا برامون درست کردن ! حالا یکی بیاد بازم آدم رو محدود تر کنه دیگه نوبره والا ! خدا صبر بده ...

این دوتا کفتر عاشق رو که می شناسین !؟ اینجا اینا دم ساحل هستن! سی سال پیش، قبل انقلاب ایران هم همینجوری بوده ! توی شبکه من و تو یه برنامه نشون دادن به اسم حجاب به زبان ساده ، کلی فیلم های آرشیوی از اون موقع ایران نشون دادن که در تمام مدت برنامه دهن بنده چسبیده بود به زمین و دلم می خواست بزنم تو سر خودم که این مملکت چه مشکلی داشت که این مردم همچین غلطی کردن و حالا ما این همه بدبختیم !؟ تو کلیپ هاش کاملا واضح بود که کسی به کسی کاری نداشت و باحجاب و بی حجاب به صورت کاملا مسالمت آمیز در کنار همدیگه خوش و خرم زندگی می کردن ! (من خواهش می کنم از دوستان اگه کسی ندیده یجوری گیر بیاره و ببینه). ولی الان ما 100 سال از همون سی سال پیش عقبیم و هیچی به این اندازه اعصاب منو --- نمی کنه ...

+ببخشید این پست طولانی شد...


فـــرامـــوشـــی ...

خـوابـم می آید ولـــی، بــی خـوابـــم ...

نمـی دانــم چـرا، تــــرس از چـیـزی شاید،

فـــرامـــوشـــی ...

شاید مـی تـــرسم از اینکــــه، بـخـوابــم و اگر صبـــح بــاز بیـدار شــدم،

حرف هایی که نــگاهــت با نــگاهــم زد را، دیـــگر به یـــــاد نـیـاورم ...

قالب جدید

خب منم بالاخره قالب وبلاگم رو عوض کردم ! البته شاید بدونید که قالب اصلی این شکلی نبود از اول و حالا که می بینید این شکلی شده به خاطر زحمت های دوست خوبم آقا رضا (وبلاگ) بودش ! دیروز کلی به خاطر قالب وبلاگ من وقتش گرفته شده و کلی منو شرمنده کرد ! امیدوارم بتونم براش جبران کنم ...
+
دوستان حالا که قالب با زحمت های آقا رضا آماده شده، لطفا اگه دوست داشتین نظراتتون رو درباره ـش بگید ...

پیست اتومبیلرانی و حواشی !

از اونجایی که ما خانوادگی کلا از لحاظ ژنتیکی، ژن رانندگی تو بدنمون هست ! (تف به ریا !)  و پسر عمو بنده هم چون هم خون ماست و همینطور وقت و پولش رو داشته که بیشتر به رانندگی اهمیت بده ! امروز مسابقه داشت ماهم رفتیم پیست ببینیم چه گلی به سرمون میزنه !

خیلی هیجان داشت موقع مسابقه ـش ! فقط خیلی بد شانسی آورد و گیربکس ماشینش به دلیل اینکه فشار بیش از حد بهش آورد توی مسابقه خراب شد و واسش مشکل پیش اومد ! اگه نه اول میشد به جای سوم ...

+

یکی رو تو قسمت تماشاچی های پیست دیدم که خیلی دلم می خواست بیشتر باهاش آشنا بشم ! ولی ...

درسته میگن دنیا کوچیکه ولی یعنی انقدر کوچیک هست که یکی بیاد اینجا کامنت بذاره واسم که آقا، فک کنم من همونی باشم که امروز توی پیست دیدی ! ولی نه، امکان نداره ...