دست به سر مــی کنم ثانــیه هـا را
دلم،
یک اتفــاق ناخــوانده می خواهـد...
کاش، آن اتفــاق تو باشی
میان آمدن و رفتــن مانده ام
بی تو، نه پای رفــتنی است و نه،
حوصله ای برای ماندن
آغوشــی که
برای تــو گشودم،
زانوهــایم را بغـــل کرده اســت...
دوستان گرامی مخصوصا خواهران محترمه ! از اونجایی که شاهد هستیم تازگی ها برادران و خواهران زحمتکش ان تظامی ! مثل مگسانی به دور شیرینی ریختن کف خیابون ها و محافل عمومی و اقدام به دستگیری ، جریمه ، پارکینگ و اعمال قانون خواهران به قول خودشون بی حجاب می کنن ! از اونجایی اکنون، زمان حساسی هست و امتحانات خطیر دانشگاه ها در جریانه و کنکور نیز در پیش هست، توصیه میشه خواهران گرامی برای جلوگیری از اعصاب خوردی یا وقفه در درس خوندن یا ستاره دار شدن هیچ تغییری در نحوه لباس پوشیدنشون ندن و هر جور که دلشون می خواد لباس بپوشن ! فقط برای احتیاط یک عدد چادر مشکی یا بهتر از اون چادر ملی همیشه در کیف مبارکه همراه خود داشته باشن و با حواسی جمع و قدومی استوار در خیابان ها و محافل عمومی ظاهر بشن و هرجا رویت شد که هوا پسه و احتمال اینکه پاچه شلوارهای رنگی و تابستانه که کلی پول دادن و خریدن توسط دهان مبارک خواهران و برادران ان تظامی ! گرفته و پاره پوره بشه ! در یک اقدام محیر العقول چادر را کیف خود خارج نموده و در یک چشم به هم زدن خود را در زیر چادر کاور نموده تا مورد عنایت برادران و خواهران زحمتکش ان تظامی قرار نگیرید ! سپس با خیالی راحت از کنار ایشان عبور کرده و در دل خویش به خواهر و مادر ایشان سلام رسانده و در مکان مناسب چادر را از سر خود برداشته و دوباره در کیف مبارکه جاگذاری نمایید ...
باتشکر/.
پ.ن : دوستان شماها با خواهر مدونا آشنایی دارید !؟ یکی دو روزه اخیر اسم ایشان زیاد به گوش رسیده !
این آخریا به خاطر یه پروژه کاری رفتیم یه شب خونه دوستمون. این رفیقمون رو خیلی وقته می شناسم و باهاش تو چندتا پروژه بودیم، بچه خوبیه. چون کار یهو عجله ای شد همین دوستم که اسمش محسنه به من و یکی دیگه از بچه ها گفت آقا شما امروز بیاید خونه ما تا سه تایی سریع تمومش کنیم ! گفت خانواده م رفتن مشهد خودم تنهام. من و دوستم هم از خدا خواسته لباس راحتی برداشتیم و لپتاپ هامون هم زدیم زیر بغل و رفتیم خونشون ! آقا همون اول سریع لباس هامون رو عوض کردیم و به حالت نسبتا راحت، یعنی شلوارک و از این تیشرت ها آستین حلقه ای، در اومدیم ! اتفاقا هوا هم گرم بود ! بعد دیدم محسن هنوز با لباس بیرونه ! بهش گفتم محسن برو لباس هات رو عوض کنیم تا راحت باشی ! بعد دیدم رفت و با یه دست لباس مثل همون تقریبا برگشت ! گفتم الان مثلا لباس راحتی پوشیدی !؟ گفت آره مگه نمی بینی ! گفتم پس اگه لباسای تو راحته لباسای ما چیه پس ؟!
خلاصه سفره دلش رو باز کرد و گفت من اصلا تا حالا شلوارک اینا نه داشتم و نه پوشیدم ! به خاطر اینکه بابام کله ـم رو میکنه ! یه بار خریدم برداشت پاره پوره ـش کرد گذاشت تو ماشینش باهاش شیشه هاش رو تمیز میکنه ! گفت بابام میگه فقط همین جوری لباس بپوشین !
اینجا بود که من جواب چندتا از سوال هایی که درباره محسن تو ذهنم تشکیل شده بود رو بهش رسیدم ! آخه محسن پسر خوشگلیه تقریبا ولی هیچ وقت به خودش نمیرسید مثلا موهاش رو استایل بده یا لباس های رنگی و جدید بپوشه ! مثلا اکثرا لباس آستین بلند میپوشید تازه مینداخت رو شلوارش که پارچه ای بود !
راستش دلم براش سوخت ! چرا بعضی پدر مادرها باید اینجوری باشن !؟ من نمونه های مشابه هم دیدم ! بابا آدم اختیارش دست خودشه ! حالا به خاطر احترام به والدین حرف هاشون رو گوش می کنه ! ولی نباید پدر اینقدر افراطی باشه ! حالا مثلا اگه این شورتک شلوارک بپوشه تو خونه شون تو این تابستون گرم مثلا چی میشه !؟ بابا بعضی ها به خودشون شک دارن خدا وکیلی ! بعضی ها فکر می کنن همه مثل خودشون هستن و مثل خودشون فکر می کنن ! از قدیم میگن کافر همه را به کیش خود پندارد !
تازه این محسن من نمی دونم خواهر مادرش چی میکشن تو خونه شون ! حتما باید تو خونه خودشون هم چادر سرشون کنن ! خلاصه که از این جور پدر مادر ها کم نیس و علت اینکه جامعه ما مریضه هم یکی از دلیل هاش همینه ! به اندازه کافی محدودیت از بالا برامون درست کردن ! حالا یکی بیاد بازم آدم رو محدود تر کنه دیگه نوبره والا ! خدا صبر بده ...
این دوتا کفتر عاشق رو که می شناسین !؟ اینجا اینا دم ساحل هستن! سی سال پیش، قبل انقلاب ایران هم همینجوری بوده ! توی شبکه من و تو یه برنامه نشون دادن به اسم حجاب به زبان ساده ، کلی فیلم های آرشیوی از اون موقع ایران نشون دادن که در تمام مدت برنامه دهن بنده چسبیده بود به زمین و دلم می خواست بزنم تو سر خودم که این مملکت چه مشکلی داشت که این مردم همچین غلطی کردن و حالا ما این همه بدبختیم !؟ تو کلیپ هاش کاملا واضح بود که کسی به کسی کاری نداشت و باحجاب و بی حجاب به صورت کاملا مسالمت آمیز در کنار همدیگه خوش و خرم زندگی می کردن ! (من خواهش می کنم از دوستان اگه کسی ندیده یجوری گیر بیاره و ببینه). ولی الان ما 100 سال از همون سی سال پیش عقبیم و هیچی به این اندازه اعصاب منو --- نمی کنه ...
+ببخشید این پست طولانی شد...
خـوابـم می آید ولـــی، بــی خـوابـــم ...
نمـی دانــم چـرا، تــــرس از چـیـزی شاید،
فـــرامـــوشـــی ...
شاید مـی تـــرسم از اینکــــه، بـخـوابــم و اگر صبـــح بــاز بیـدار شــدم،
حرف هایی که نــگاهــت با نــگاهــم زد را، دیـــگر به یـــــاد نـیـاورم ...