فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

ماندن

دست به سر مــی کنم ثانــیه هـا را

دلم،

یک اتفــاق ناخــوانده می خواهـد...

کاش، آن اتفــاق تو باشی

میان آمدن و رفتــن مانده ام

بی تو، نه پای رفــتنی است و نه،

حوصله ای برای ماندن

آغوشــی که

برای تــو گشودم،

زانوهــایم را بغـــل کرده اســت...

نظرات 14 + ارسال نظر
رضا یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 00:50 http://fcuk.blogsky.com

دختره تو پیست

نه بابا ربطی به اون نداره رضا
امروز یه کم حالم خوب نبود اعصاب مصابم ام به فاک رفته بود ! این متن رو یه جا دیدم، خوشم اومد گذاشتم اینجا ...

تارا یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 02:06

این ینی چی حالا!!؟؟

واسه دل خودم بود تارا، حالم خوب نیس، ببخشید اگه براتون بی معنی بود ...

نگار‏ یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 11:57

چی شده؟

هیچی

نگار‏ یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 13:43

باشه


نگار خوبی ؟ چیکار میکنی با درسا دختر ؟!

نفس یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 15:48 http://princess91.blogsky.com/

اعصاب مصاب نداری ولی چیز میز باحال میگی؟
به به
خدایا به ما هم یکم ازین اعصاب مصابای اقا ممد بده

منظوزت این مطلبه ـس ؟!
من که ننوشتم. ولی نظر لطفته. خب این مطلبه به دلم نشست کذاشتم ...
شما که احتیاج نداری خودت مطلب باحال مینویسی !

نگار‏ یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 18:36

بدتر ازین نمیشه

نفس یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 20:01 http://princess91.blogsky.com/

وا آقا محمد حواست پیش عشقته؟
منظوزت؟
کذاشت؟

ای آقا، نفس خانوم عشق مون کجا بود ...
این غلط ها واسه اینه که اون کامنت رو با لپتاپ جواب دادم، لپتاپ هم لیبل فارسی نداشت منم دیگه چک نکردم ببینم چی نوشتم ...

mmad یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 22:19 http://nemidanam.blogsky.com

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
با رضا موافقم فک کنم به
عنوان آخرین مطالب
6تا پست برگردین عقب پست هفتمی
اونم به قسمت آخرش. به و حواشی ربط داره
ولی از شوخی گذشته متنش قشنگ بود
نبینم گرفته ای آق ممد


ممد توام شرلوک هلمزی هستی برا خودتا رو نکرده بودی !
نه به خدا من واسه این متن اصلا نمی دونم چی شد گذاشتم اینجا ! اصلا حال خودم رو نمی دونستم چیه ! می دونی، اگه می دونستم چرا بی حال بودم خوب بود ! مسئله اینه دلیلشو نمی دونم !

مرسی داداش

ماری دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 00:22

لایک به نظر آقا رضا!

ماری دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 00:26

راستی محمد جان این آهنگه رو من تازه گوش دادم!همون که اونموقع گفتی!اونوقت شال و مانتوی دختره رو دیدی؟!
بعد تازه اینا برای کدوم دانشگاه خوندن که شال میپوشن دختراش؟!
بودن یا نبودن!مسئله این است!

وای ماری جان من هرچی فک کردم یادم نیومد منظورت کدوم آهنگ بود ؟! شال ؟! مانتو !؟ شیب !؟ جنگل !؟ سرمایه ملی !؟
یه کم شفاف سازی کنن تا دقیقا متوجه منظورت بشم ! دیگه پیر شدیم چیزا خوب یادمون نمیمونه !

ماری دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 15:12


+همون خوشگله کلاسمون!

هان !؟

نگار‏ دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 15:15

پست جدید نمیذاری؟

حسش نیس نگارجان ...
شاید گذاشتم، نمی دونم.
ببخشید/

نگار‏ دوشنبه 29 خرداد 1391 ساعت 17:49

باشه هر وقت حسش بود بذار
نبینم غمتو

چشم ...
نگار مهربون

ماری سه‌شنبه 30 خرداد 1391 ساعت 01:28

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد