فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

تصادف کردم !

 

آقا چشمتون روز بد نبینه ! الان چهار ساله که گواهینامه گرفتم عین چهار سالش هم پشت فرمون بودم ! تا حالا تصادف به این خفنی نکرده بودم ! خدا رو شکر تصادف ماشین به ماشین بود و هیچ موجود زنده ای آسیب ندید !
توی تصادف هم من مقصر بودم هم اون طرف ! علتش هم فقط این بود که عجله داشتم و سرعتم زیاد بود ، خیلی هم زیاد ! گلگیر جلو سمت چپ ماشین من خورد به گلگیر عقب سمت چپ ماشین طرف ! جوری بود که بعد از ضربه ماشین طرف مثل ماشین اسباب بازی حدود 90 درجه چرخید !
درسته خسارت دیده بودم ولی خود تصادف خیلی حال داد !! صحنه ی خیلی اکشن و شاخی بود ! حس خیلی جالبی بود ! البته اولش اینجوری فکر می کردم ! ولی بعدش که دردسرهای توی بیمه و خسارت و ناراحتی های بعدش رو تجربه کردم دیگه نظرم عوض شد !
یه پیشنهاد بهتون می کنم ! موقعی که چراغ زرده و می خواد که قرمز بشه اگر مطمئن نیستید که رد می شید حتما پشت چراغ بایستید ! حتی اگه خیلی عجله دارید و سرعتتون بالاست و ، ماشینی سوار می شید که دست ایرانی توش برده شده !

عشق فیلم !

من از وقتی که یادم میاد عاشق فیلم و سینما بودم ! حالا دیگه بعد از این همه سال و این همه فیلم دیدن به خودم این اجازه رو می دم که خودم رو یه فیلم بین حرفه ای و یه طرفدار پر و پا قرص سینما معرفی کنم ! همیشه توی زندگیم منتظر تجربه های جدید بودم ! تجربه های مختلف و بعضی موقع ها تجربه های نامتعارف که شاید کسی دوست نداشته باشه اونا رو تجربه کنه ! یکی از علت هایی که عاشق فیلم و سینما هستم هم همینه ! چون آدم می تونه با فیلم دیدن خیلی از اتفاق هایی که ممکنه هیچ وقت توی زندگیش نداشته باشه رو تجربه کنه و اونا رو درک کنه ! 

خب همه ی آدما فیلم می بینن، به علت های مختلف مثلا برای سرگرمی یا آموزش ولی من به خاطر خود ذات سینما و قدرت لذت بخش این هنر دوست داشتی اون رو دنبال می کنم ! به همین دلیل هم اگر از من بپرسن بین دوتا عنوان بازیگری و کارگردانی کدوم رو انتخاب می کنی ؟ من کارگردانی رو انتخاب می کنم، بازیگری روهم دوست دارم ولی بیشتر از کارگردانی خوشم میاد !

البته یه وقت فکر نکنید این چیزایی که گفتم داشتم از خودم تعریف می کردم ! اصلا همچین قصدی نداشتم...

از این به بعد هم سعی می کنم آخرین فیلم هایی که می بینم رو بیام و توی وبلاگم معرفی کنم و چند خطی درباره اش بنویسم. فکر کنم اینجوری بیشتر وبلاگ آپدیت بشه !

سی دی ماه !

امروز آخرین روز از اولین ماه از آخرین فصل از آخرین سال دهه 80 هجری شمسی بود !

آرزوها !

همه ی آدما آرزوهایی دارن ! 

همه دوست دارن خیلی اتفاق ها واسشون بیفته و توی خیلی از موقعیت ها قرار بگیرن. خب منم مثل همه. ولی من دو تا اتفاق هستش که همیشه آرزو می کنم ای کاش هیچ وقت توی زندگیم نیوفته ! 

اتفاقایی که حتی فکر کردن بهشونم باعث عذابم میشه ! چه برسه که بخوام بنویسمشون ...