فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

پدیده ای به نام رانندگان خانم !

اگه این دق و دلیم رو خالی نکنم امشبم صبح نمیشه !
بارلاها ! یه کاری بکن موقع رانندگی تو خیابون، پرمون به پر این راننده های زن نگیره ! خواهش می کنم ! البته من اصلا با این قضیه مخالف نیستم ولی به خدا اکثرا رانندگی بلد نیستن ! به خدا راست میگم ! البته تو ایران اینجوریه معمولا ! کاش یه لاین به خیابونها اضافه می کردن تا خانوم های محترم از اونجا برن واسه خودشون ! امروز بابت حماقت یه خانم نزدیک بود اندازه حداقل یکی دوماهی بدبختی و اعصاب خوردی درست بشه واسم ! به خیر گذشت ...
خداوکیلی قصد توهین به هیچکدوم از خانوم های ایرانی رو ندارم ! ولی خب آدم باید ببینه اگه از عهده یه کار بر میاد، انجامش بده ! آدم باید حداقل با خودش دیگه صادق باشه ! من نمی دونم راهنمایی رانندگی رو چه حسابی برا بعضیا گواهینامه صادر می کنه ! البته من نمیگم مردا هم همه خوب رانندگی می کنن ها ! به هیچ وجه ؛ ولی اگه بخوایم به جامعه آماری نگاه کنیم اینجوریه که مردها 80 درصدشون قابل تحمل رانندگی می کنن ولی زنها متاسفانه حداقل 80 درصدشون غیر قایل تحمل رانندگی می کنن ... 

پی نوشت : مثل اینکه از این مطلب استقبال شده ! البته به نظرم استقبال به این معنی نیست که همه بیان و تایید کنن ! بلکه استقبال اینجوری خوبه که هم مخالف ها هم موافق ها بیان و نظرشون رو بگن و به نظرم وبلاگ و اینترنت همینش خوبه. در همین راستا ! یادم باشه یه مطلب دیگه که تقریبا مرتبط با همین پست هست رو بعدا بفرستم !

شاید این قسمت من بود ...

مسعود سعیدی - آهنگ قسمتنمیتونم ، بی تو باشم / نه تو خوابُ نه بیداری
نمیدونم تو چرا از / دلِ من فاصله داری
توی آسمونِ رویام / تورو میبینم هنوزم
به امیدِ دیدنِ تو / میگذره این شب و روزم...
واسه چشمای تو باید / با چه حسی بگه این دل
که نفس کشیدنِ من / داره میشه بی تو مشکل
شاید این ، قسمت من بود! / که بمونم تک و تنها...
دیگه طاقتم تمومِ / هی نکن امروز و فردا
میدونم حق با نگاتِ / پیشِ چشمِ تو حقیرم
نمیشه زنده بمونم / اگه دستاتُ نگیرم...

[مسعود سعیدی/قسمت]


پی نوشت : مسعود سعیدی یکی از خواننده های مورد علاقه منه. حس زیادی با گوش دادن آهنگ هاش میگیرم. این هم شعر آهنگ آخرشه که تازگی ها اومد. منتظر انتشار آلبومش توی خرداد ماه هستم ...

بعضی موقع ها آدم خیلی راحت تر می تونه حسش رو با یه آهنگ نشون بده و یا حال و احوالش رو با یه آهنگ کنترل کنه. یه قسمت جدید توی وبلاگ درست کردم برای همین کار ...

انسانم آرزوست ...

امروز اصلا حالم خوب نبود ! به جز سر درد بدنم دیگه جاییش درد نمیکرد ! ولی فکر کنم روحم حالش خوب نبود ...

نمی دونم، احساس می کنم یه چیزی کمه، یه چیزی سر جاش نیست ... نمی دونم شاید دلم یه دوست خوب می خواد. یکی که بتونم حرف هایی که تا حالا به هیچکس نگفتم بهش بزنم. یکی که از این نگران نباشم که به حرف هام بخنده ...

شاید هم نه؛ دوست نه؛ دلم یه آدم خوب می خواد ! یه انسان خوب ...

ایرانی رو گرسنه بذار ، عرب رو سیر نگه دار !

آقا ما با بچه ها یه پاتوق داریم واسه ساندویچ خوردن ! اگه یه موقعی دلمون همبرگری چیزی می خواست می رفتمیم اونجا، کارش درسته، صاحبش هم باهامون رفیقه ! اسم مغازه ش هم پریسا ـس ! هر موقع دلمون ساندویچ می خواست می گفتیم بریم پیش پریسا همبر بخوریم !

آقا این هفته دو بار رفتیم. بار اول شنبه بود، همبرگر خوردیم دونه ای 2500 تومن مثل همیشه ! دفعه دوم دیشب رفتیم دوباره همبرگر بخوریم، آقا دیدیم پریسا توی منو ـش نوشته همبرگر 4500 تومن ! ما که خیلی تعجب کرده بودیم گفتیم بابا آقا پریسا چرا یهو اینقدر گرون کردی ما همین دو روز پیش خوردیم 2500 !؟ اونم دلش پر بود شروع کرد به گفتن : همه چی گرون شده، روغن گرون شده، گوشت گرون شده، سس گرون شده، گیر نمیاد، اگه گرون نکنیم باید از غذا کم بذاریم، اتحادیه بهمون گفته گرون کنید و از این حرف ها ...

بابا مگه جد و آباد ما چه گناهی به درگاه خدا کردن که ما مردم باید اینقدر بدبختی بکشیم ! حالا کاش فقط ساندویچ بود ! چیزی نیست گرون نشده باشه تو این چند وقت ! بابا خسته شدیم چقدر زجر بکشیم ! من موندم چرا مردم صداشون در نمیاد ! یه مثلی هست معنیش این میشه که ایرانی رو گرسنه بذار ، عرب رو سیر نگه دار ! اینجوریه که صدا از هیچ کدومشون در نمیاد ! حالا شده وضعیت ما که آقایون اون بالا باعث و بانیش هستن ! زمان شاه هم که انقلاب شد به قطع میگم که مردم خوشی زده بود زیر دلشون ...

من آدم خرافاتی نیستم ولی کم کم دارم به این نتیجه می رسم که این مملکت نفرین شده س ...