فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

دانلود می کنم ولی پخش نمی کنم !

جدایی نادر از سیمیناگه یه خورده اهل فیلم دانلود کردن از اینترنت باشین یا توی اینترنت فعالیت زیادی داشته باشین حتما چند روزی هست که متوجه شدید که یه نسخه با کیفیت از فیلم تحسین شده و بسیار زیبای «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی داره توی اینترنت پخش میشه. این نسخه کیفیت DVDrip هستش و از روی DVD های فیلم که توی کشورهای خارجی نسخه ای از فیلم به اون ها فروخته شده تهیه شده.
خب الان یه جورایی همه به تکاپو افتادن که آقا این نسخه رو دانلود و تکثیر نکنید، صبر کنید تا نسخه ارجینال ایرانی فیلم بیاد و اون رو تهیه کنید. خب یه جورایی حرف درسته ولی کاری که من به شخصه انجام میدم اینه که حتما این نسخه با کیفیتی که توی اینترنت اومده رو دانلود می کنم و بعدا هم که سی دی این فیلم توی ایران اومد سی دی اش هم می خرم و اگه بازم دوباره توی سینماها اکران بشه دو سه بار دیگه ام میرم و توی سینما می بینم !
ولی حالا چرا من فیلم رو دانلود می کنم ؟! به این دلیل که کیفیت این نسخه ده ها برابر بیشتر از اون نسخه CD هستش که پخش کننده توی ایران می خواد بندازه توی یه تیکه مقوایی که از خمیر کردن شونه تخم مرغ تهیه شده (!) و یه چاپ مسخره هم روش زدن و می خوان به قیمت 2500 تومن به من بفروشن ! البته من این فیلم رو برای آرشیو شخصی خودم دانلود می کنم و به هیچ وجه به کسی نمیدم ولی متاسفانه خیلی ها این کار رو انجام نمیدن و همین امروز و فردا باید منتظر صدای دستفروش ها توی خیابون باشیم که داد میزنن بدو بیا جدایی نادر از سیمین با کیفیت رسید !
الان ضرری که به این فیلم وارد میشه به خاطر اشتباه و یا زیاده خواهی پخش کننده اش هست و باید زودتر از این ها نسخه اصلی این فیلم توی ایران پخش میشد ! حالا من می خوام از دوستان خواهش کنم که اگر هم این فیلم رو دانلود می کنید دیگه به کسی ندید و پخشش نکنید و بعدا هم اگه مایل بودید نسخه اریجینالی که توی ایران پخش شد هم بخرید ! بیاییم از سینمای اصغر فرهادی حمایت کنیم، بیایم از خود اصغر فرهادی که شجاعانه از مردم و همکارای در بندش دفاع کرد حمایت کنیم ...

امتحانات خطیر !

وای خدااااا ! این امتحانا کی تموم میشه !؟

دیگه از هرچی درس و کتاب و جزوه و دانشجو و دانشگاه خسته شدم ! فردا ساعت 2 بعد از ظهر یه امتحان سخت دارم هنوز که هنوزه هیچی نخوندم ! نمی دونم چرا تازگی ها حس و حال هیچ کاری رو ندارم ! قبلا مثل چی درس می خوندم ! الان واقعا خودم از خودم تعجب کردم !

تازگی ها کلا حوصله شروع کردن رو ندارم ! حتی شروع کردن خوندن یه جزوه ...

بعضی وقت ها ...

بعضی وقت ها در دیوارهای خونه چقدر زمخت و بی ریخت میشه. آدم فک میکنه دیوارهای خونه مثل فیلم های تخیلی یا ترسناک از چهار طرف دارن بهش نزدیک میشن و هر لحظه ممکنه که آدم این وسط خورد بشه ...

بعضی وقت ها چقدر خیابون موقع شب قشنگ میشه. بعضی وقت ها چقدر دود و دم و هوای آلوده توی خیابون خوشبو و خواستنی میشه ! بعضی وقت ها صدای مردم، بوق ماشین ها، داد و بیداد فروشنده ها، صدای ترافیک و صدای بازی بچه های توی پارک از صدای یه ارکستر صد نفره هم قشنگتر میشه ! بعضی موقع ها نور چراغ های راهنمایی، نور پرژکتورهای توی خیابون، نور ویترین مغازه ها، نور چراغ های ماشین ها، رقص نورها و نور ماه چقدر زیبا میشه ! 

بعضی موقع ها تنهایی پشت فرمون نشستن و توی شب خیابون هارو بالا پایین کردن چقدر آرامبخش میشه. بعضی موقع ها چقدر نگاه کردن به مردم لذتبخش میشه، بعضی ها تنهان، بعضی ها دست تو دست معشوقشون، بعضی ها کنار دوست یا دوستاشون. بعضی وقت ها نگاه کردن به دوتا دوست که زیرنور چراغ روی نیمکت چوبی پارک نشسن و دارن با هم صحبت میکنن ولی تو صداشون رو نمیشنوی و خودت توی دلت به جاشون صحبت میکنی چقدر کار جالب و مفرحی میشه...

بعضی وقت ها ... بعضی وقت ها آدم چقدر دلش برای یه دوست خوب تنگ میشه ...

لب های تمام بسته

خیلی وقته که می خواستم بیام و دوباره توی وبلاگم یه چیزی بنویسم. ولی راستش نمیشد، یا شاید هم نمی تونستم. این اواخر یه تصمیمی گرفتم که شاید این موضوع هم تحت تاثیره همون باشه ...

تصمیم گرفتم که بیخودی حرف نزنم و بیشتر گوش بدم و نگاه کنم ! نمی دونم شاید عجیب باشه شایدم نه. ولی واقعا این تصمیم رو گرفتم و چندین وقت هم هست که دارم اجراش می کنم ! البته من کلا آدم پر حرفی نبودم، شاید توی دسته آدم های کم حرف هم می تونستم قرار بگیرم ! ولی یه جورایی با این کاری که کردم حال می کنم !

این کار رو به خاطر چندین دلیل انجام دادم که متاسفانه نمی تونم همش رو اینجا بگم چون خودم هم چندتاش رو بیشتر نمی دونم ! به هر حال تصمیم خوبیه، آدم واسه فکرهاش و ایده هاش ارزش قائل میشه و بیخودی انرژی مصرف نمی کنه تا لب هاش و زبونش رو به حرکت بیاره و آخرش هم هیچی به هیچی ! کسی حرفش رو نمیفهمه، کسی حالش رو درک نمیکنه، کسی به حرف هایی که برای آدم مهمه اهمیت نمیده و ... 

البته منظورم بیشتر توی دنیای واقعی هستش و اینترنت منظورم نبود. توی اینترنت فکر نمی کنم احتیاج باشه که این تصمیم رو عملی کنم .

شاید بهتر باشه اینبار این حرف ها رو فراموش نکنم و کمتر حرف بزنم و بیشتر ببینم و گوش بدم و به چیزایی که می بینم و می شونم و همینطور افکار خودم، بیشتر فکر کنم. شاید یه روزی کسی پیدا شد که با شوق و اشتیاق به حرف هام گوش بده، کسی که منم حرف زدن واسه اون رو پیش خودم کار بی فایده ای فرض نکنم...