بعد از یک سال و اندی، اومدم اینجا رو خوندم..
کلی خاطراتم زنده شد، چقدر خوبه که اینجا نوشتمشون..
تو این یه ساله خیلی اتفاقا افتاده..زندگی من دیگه خیلی با زندگی قبلیم فرق کرده..
نمی دونم چرا اینو اینجا نوشتم، نمی دونم بازم اینجا چیزی می نویسم یا نه..
حوصلـﮧ خوـآندטּ ندـآرمـ!
حوصلـﮧ نوشتـטּ ـهمـ ندـآرمـ!
اینهمـﮧ دلتنگے نـﮧ بـــآ خوـآندטּ ڪمـ میشــود نـﮧ بـــآ نوشتـטּ
دلمـ آغوشـِ گرمـ میخوــآـهد...
دیگه خسته شدم ..
همه فقط ظاهرمو می بینن. کسی از دل آدم خبر نداره. خیلی بده آدم یه چیزایی رو
فقط خودش بدونه.. خیلی بده که نمی تونی چیزی به کسی بگی ..
خیلی بده کاری که دوست داری نمی تونی انجام بدی..
خیلی بده کارایی که دوست نداری رو باید انجام بدی و وانمود کنی که ازش خوشت میاد ..
عمرمون هم که مثل باد داره میگذره و فرصت های زیادی که هست، ولی نمیشه رفت طرفش ..
اونام تا تو نری طرفشون نمیان طرفت..
بعضی چیزا توی زمان های خاصیه که لذت بخشه و زمانش که بگذره، شاید بشه
انجامش داد ولی دیگه واست لذت بخش نیست..
خیلی بده که بدونی داری چیزی رو از دست میدی ولی نتونی نذاری تا از دست بره...
باید فقط بشینی و از دست رفتنش رو نگاه کنی ...
خیلی بده که بعد از کلی وقت هنوز تکلیفت رو با خودت ندونی .. تا خودت تکلیفت رو با خودت
روشن نکنی، روزگارم تکلیفش رو باهات روشن نمیکنه و این، خیلی بده ...
من اینجا ..
بس دلم تنگ است ..
و هر سازی که می بینم .. بد آهنگ است ..
بیا ره توشه برداریم ..
قدم در راه بی برگشت. بگذاریم ..
ببینیم آسمان هر کجا ..
آیا همین رنگ است ... ؟
(مهدی اخوان ثالث)