-
دختر باید اینجوری باشه !
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1391 14:34
دیشب دوستم اومد دنبالم رفتیم بیرون. می خواست خرید کنه، نمی دونم چرا هرکی می خوادکفش و لباس یا عطری ادکلنی چیزی بخره میاد منم میبره با خودش ! آقا این خواهر برادرای انتظامی ریخته بودن تو خیابون و هی به جوون ها گیر میدادن ! اصلا چهره این مامورها داد میزد که همشون یه مشت آدم پشت کوهی و بی فرهنگ و بی شعور و مخصوصا عقده ای...
-
مادر...
شنبه 23 اردیبهشت 1391 00:34
خیلی از آدم ها آرزو دارن که بتونن فرشته های واقعی رو ببینن ! من هیچ وقت حسرت دیدن فرشته های خداوند رو نداشتم... مادرم ... تو فرشته ی زیبا و نورانی این دنیای تاریک و زشت من هستی ... اگر روزی هم رسید که فرشته های خداوند رو به چشم خودم دیدم، بعید می دونم اونها هم به خوبی تو باشند ... مادرم ... هست و نیستم را به تو...
-
نمی دونم چه صیغه ایه !؟
سهشنبه 19 اردیبهشت 1391 13:01
هر کسی به خاطر ذات و غریزه ای که داره به جنس مخالف خودش توجه می کنه و طرف رو پیش خودش آنالیز می کنه ! مثلا یکی رو تو خیابون می بینی، تو دانشگاه می بینی یا هر جای دیگه ! نگاهش می کنی و اون رو نا خودآگاه با معیار های خودت مقایسه می کنی ! یا اینکه برعکس وقتی راه میری خیلی ها تو رو با معیارهای خودشون مقایسه می کنن ! نمی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 اردیبهشت 1391 03:24
متوقف شده است زندگی اینجـــــــــــــا میان بازوان تو و در خیـــــــــــــــال دلم شروع دوباره می خواهد / خیالم را رنگ واقیعت بزن بـا، بوســــــه هـــای واقـــــعـــــــی ...
-
Metallica - Nothing Else Matters
دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 15:15
So close, no matter how far Couldn't be much more from the heart Forever trusting who we are and nothing else matters Never opened myself this way Life is ours, we live it our way All these words I don't just say and nothing else matters Trust I seek and I find in you Every day for us something new Open mind for a...
-
دختر پسر رویایی !
جمعه 8 اردیبهشت 1391 00:19
امروز به خاطر یه کاری مجبور بودم یکی دو ساعتی کنار خیابون منتظر باشم. بعد یه مدت که اونجا بودم یه دختر پسر اومدم اون طرف خیابون توی ایستگاه اتوبوس کنار هم نشستن. دوست بودن باهم. این دختر پسر هر دوتاشون مثل پنجه آفتاب بودن ! پسره از دختره خوشگلتر، دختره از پسره خوشگلتر ! هر دو بسیار خوش اندام و خوش پوش و خوش سلیقه ......
-
از زندگانیم گله دارد جوانیم ...
پنجشنبه 7 اردیبهشت 1391 15:39
از زندگانیم گله دارد جوانیم / شرمندهی جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را / یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق / داده نوید زندگی جاودانیم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر / وز دور مژدهی جرس کاروانیم گوش زمین به نالهی من نیست آشنا / من طایر شکسته پر آسمانیم گیرم که آب و...
-
مگه مرض داری !؟
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 02:19
یکی از بهترین دوستام توی فیسبوک که دختر هم هست بعد از چند وقت که گم و گور شده بود. حالا هر از گاهی به پیج ـش سر میزنه و نکته جالبش اینجاس که دیگه جواب مسیج های منو نمیده ! بیا ! اینم یه دختر که تا حدودی فکر می کردیم با معرفته اینجوری از آب در اومد ! حالا اینو بیخیال ! این که چیز مهمی نیست ! ولی یه چیزی همیشه منو آزار...
-
یک روز متفاوت !
دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 20:11
امروز یکی از بدترین و پر ماجرا ترین و پر هیجان ترین روزای زندگیم بود ! بدنم تا حالا هیچ وقت به این اندازه آدرنالین ترشح نکرده بود ! اولش نزدیک بود یه دست خودم به فنا برم ! بعدشم نزدیک بود یه بچه پر رو ، رو به فنا بدم ! هنوز باورم نمیشه ! مثل فیلم اکشن بود امروز ! فکر کنم بیشتر توضیح ندم بهتر باشه ...
-
خواب بازی
یکشنبه 3 اردیبهشت 1391 13:07
شبی دیدم، توی خوابم / ته دریا، زیر آبم زیر آبها، می زنم ساز / توی آبها، می خونم باز شبی دیدم، توی خوابم / روی ابرا، پیش ماهم ماه و ناهید، من و خورشید / خدا تا صبح، ما رو می دید شبی دیدم، توی خوابم / ته دریا، زیر آبم زیر آبها، می زنم ساز / توی آبها، می خونم باز شبی دیدم، توی خوابم / روی ابرا، پیش ماهم ماه و ناهید، من و...
-
آن مرد با ویلچر آمد ...
جمعه 1 اردیبهشت 1391 00:49
واسم عجیب بود. تا حالا ندیده بودم که یکی با ویلچر از وسط یه کوچه که توش تردد ماشین زیاده حرکت کنه ! داشت تند تند با دست هاش تایرهای ویلچر رو چرخ میداد و می رفت. انگار عجله داشت. منم عجله داشتم، برا احتیاط یه بوق زدم و رفتم که از کنارش رد بشم، باید می رفتم داداشم رو از مدرسه می آوردم، با دستش اشاره کرد که بیا برو، یه...
-
تصمیم ...
چهارشنبه 30 فروردین 1391 17:21
یه زمان هایی تو زندگی آدم پیش میاد که آدم باید یه تصمیمای سختی بگیره ! تصمیمایی که آینده آدم رو تحت تاثیر قرار میده ! تصمیم هایی که واقعا ریسک های بزرگی هست برای آدم ! یه پیشنهاد کاری بهم شده. نمی دونم باید چکار کنم !؟ مزیت هایی واسم داره که خیلی مفیده، ولی نصف وقتم و میگیره ! اگه بخوام قبول کنم باید خیلی زور بزنم تا...
-
روابط و لابی !
سهشنبه 29 فروردین 1391 18:23
همین چند روز پیش بود که توی سایت های خبرگزاری خبرهایی اومد مبنی بر اینکه سه تا سد در جاهای مختلف کشور قبل از اینکه افتتاح بشن (در مورد هر سه تا مطمئن نیستم!) شکستن و باعث ایجاد خسارات زیادی شدند. یا خبرهایی قدیمی تر از شیرین کاری توی مترو اصفهان یا همین یکی دو روز پیش مترو تهران که پر از سیلاب و آب بارون شد ! و ......
-
استعدادهایی که، اینجا، کور می شوند ...
دوشنبه 28 فروردین 1391 15:35
یکی از آرزوهای که همیشه داشتم و مثل خیلی دیگه از آرزوهام بهش نرسیدم این بود که بتونم توی حرفه مدلینگ فعالیت کنم ! مدلینگ یا طراحی لباس یا عکاسی مدلینگ ! ولی خب چکاری از دست من بر میاد وقتی دارم جایی زندگی می کنم که این شغل بسیار پر درآمد رو، که کل دنیا تحت تاثیرش هست، اصلا به عنوان یک حرفه هم به حساب نمیارن و حتی به...
-
کاش هیچوقت بزرگ نمیشدم ...
یکشنبه 27 فروردین 1391 18:05
تا حالا اتفاق افتاده واستون داشتید تو خیابون راه می رفتید بعد اتفاقی یکی از همکلاسی های دوران دبستان تون رو ببینید !؟ اخیرا این اتفاق واسه من افتاد ! خیلی جالب و باحال بود. یکی دو ساعت داشتیم از خاطرات اون موقع ها می گفتیم و می خندیدیم ! واقعا یادش بخیر، کوچیک که بودیم چه دورانی داشتیم. حالا درسته اون موقع ها مثل حالا...
-
پدیده ای به نام رانندگان خانم !
شنبه 26 فروردین 1391 19:25
اگه این دق و دلیم رو خالی نکنم امشبم صبح نمیشه ! بارلاها ! یه کاری بکن موقع رانندگی تو خیابون، پرمون به پر این راننده های زن نگیره ! خواهش می کنم ! البته من اصلا با این قضیه مخالف نیستم ولی به خدا اکثرا رانندگی بلد نیستن ! به خدا راست میگم ! البته تو ایران اینجوریه معمولا ! کاش یه لاین به خیابونها اضافه می کردن تا...
-
شاید این قسمت من بود ...
پنجشنبه 24 فروردین 1391 12:36
نمیتونم ، بی تو باشم / نه تو خوابُ نه بیداری نمیدونم تو چرا از / دلِ من فاصله داری توی آسمونِ رویام / تورو میبینم هنوزم به امیدِ دیدنِ تو / میگذره این شب و روزم... واسه چشمای تو باید / با چه حسی بگه این دل که نفس کشیدنِ من / داره میشه بی تو مشکل شاید این ، قسمت من بود! / که بمونم تک و تنها... دیگه طاقتم تمومِ / هی نکن...
-
انسانم آرزوست ...
چهارشنبه 23 فروردین 1391 22:20
امروز اصلا حالم خوب نبود ! به جز سر درد بدنم دیگه جاییش درد نمیکرد ! ولی فکر کنم روحم حالش خوب نبود ... نمی دونم، احساس می کنم یه چیزی کمه، یه چیزی سر جاش نیست ... نمی دونم شاید دلم یه دوست خوب می خواد. یکی که بتونم حرف هایی که تا حالا به هیچکس نگفتم بهش بزنم. یکی که از این نگران نباشم که به حرف هام بخنده ... شاید هم...
-
ایرانی رو گرسنه بذار ، عرب رو سیر نگه دار !
سهشنبه 22 فروردین 1391 20:52
آقا ما با بچه ها یه پاتوق داریم واسه ساندویچ خوردن ! اگه یه موقعی دلمون همبرگری چیزی می خواست می رفتمیم اونجا، کارش درسته، صاحبش هم باهامون رفیقه ! اسم مغازه ش هم پریسا ـس ! هر موقع دلمون ساندویچ می خواست می گفتیم بریم پیش پریسا همبر بخوریم ! آقا این هفته دو بار رفتیم. بار اول شنبه بود، همبرگر خوردیم دونه ای 2500 تومن...
-
انتهای خیابان هشتم ؛ ابتدای خیابان واقعیت
دوشنبه 21 فروردین 1391 22:44
دیروز چندتا از آشناها ما رو مجبور کردن که بریم سینما؛ من خیلی به فیلم و سینما علاقه دارم ولی توی ایران، مخصوصا پنج شش سال اخیر به جز چند مورد چیزی ندیدم که این علاقه منو ارضا کنه ! به همین خاطر کمتر سینما میرم. در هر صورت ما رفتیم سینما و چون فیلم رو دخترای جمع ما انتخاب کرده بودن من منتظر یه فیلم مسخره بودم ! چون...
-
شازده کوچولو ...
یکشنبه 20 فروردین 1391 00:22
کتاب شازده کوچولو نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری رو حدود ده سالی بود که داشتم ولی اون رو تا حالا نخونده بودم متاسفانه ! نمی دونم چرا ! ولی چند روز پیش بدون اینکه قصد خوندن کتاب رو داشته باشه اتفاقی پاراگراف اول داستان ـش رو خوندم و چقدر زیبا بود؛ نتونستم ازش دل بکنم. هنوز تمومش نکردم ولی واقعا دارم از کلمه به کلمه ش لذت...
-
دوست پسر دوست دخترهای عزیز لطفا رعایت کنید !
جمعه 18 فروردین 1391 22:37
بدم میاد از این پسرهای ندید بدید که بر می دارن دوست دخترشون رو سوار ماشین شون می کنن و با بیست کیلومتر سرعت حرکت می کنن و یه خیابونو به گه می کشن ! انقد بدم میاد، انقد حرص می خورم از دستشون ! پی نوشت : مطلب بالا رو اولش که عصبانی بودم نوشتم! بعد که یه کم فکر کردم به این نتیجه رسیدم که خب بیچاره ها چکار کنن ! تو این...
-
یک روز لذت بخش کاری !
یکشنبه 11 دی 1390 19:07
حدود ده پونزده کیلومتر توی جاده خاکی اومده بودم. وای، اینجا چقدر ترسناکه ! پس چرا نمیرسم ؟ نکنه اشتباه اومدم ؟ نه بابا ! جادش همین بود دیگه، مگه ندیدی اولش هم تابلوش رو زده بود ؟ تازه از رو نقشه هم درسته ؟ پس چرا یه جوریه ؟! خخخخخخخخخخ ! این صدای کف ماشین بود که گیر میکرد به سنگ و کلوخ هایی که به خاطر حرکت ماشینا وسط...
-
آدم های عجیب !
جمعه 9 دی 1390 16:43
توجه کردین مثلا وقتی آدم مریضه و دکتر بهش گفته یه سری چیزا رو نباید بخوری تا زود خوب بشی آدم برعکس هوس همون چیزا رو میکنه ؟ مثلا 6 ماهه که ترشی نخوردی ولی صاف همون موقع که سرما خوردی دلت ترشی می خواد ! اونم نه اینجور، انگار که اگه نخوری می خوای بترکی ! حالا هم من بعد کلی وقت اومدم به وبلاگم یه سری بزنم یه دفعه دیدم...
-
کم سرعت ترین اینترنت جهان در ایران !
چهارشنبه 6 مهر 1390 17:59
چند وقتیه که یه قانونی تصویب کردن که همه شرکت هایی که اینترنت ارائه میدن باید سرویس هاشون رو به صورت نامحدود ارائه بدن ! یعنی شما سرویس اینترنت پرسرعت با هر سرعتی که بگیرید می تونید هرچقدر دلتون خواست دانلود داشته باشید ! یعنی باید اینجوری باشه ! حالا از این که بگذریم که هنوز هیچ کدوم از شرکت ها هنوز به روی خودشون هم...
-
انگیزه ...
سهشنبه 5 مهر 1390 00:30
واقعا «انگیزه» چه چیز عجیبیه ... فکر کنید یه اتاق خوابی دارید که پنجره اون به یکی از زیباترین باغ های دنیا باز میشه و شما هر روز صبح که از خواب پا میشید اولین کاری که می کنید اون پنجره رو باز می کنید و برای چند دقیقه از اون منظره چشم نواز و اون هوای پاک لذت می برید؛ حالا فکر کنید که یه روز صبح که مثل همیشه از خواب...
-
دانلود می کنم ولی پخش نمی کنم !
شنبه 2 مهر 1390 13:52
اگه یه خورده اهل فیلم دانلود کردن از اینترنت باشین یا توی اینترنت فعالیت زیادی داشته باشین حتما چند روزی هست که متوجه شدید که یه نسخه با کیفیت از فیلم تحسین شده و بسیار زیبای «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی داره توی اینترنت پخش میشه. این نسخه کیفیت DVDrip هستش و از روی DVD های فیلم که توی کشورهای خارجی نسخه ای...
-
امتحانات خطیر !
دوشنبه 6 تیر 1390 04:10
وای خدااااا ! این امتحانا کی تموم میشه !؟ دیگه از هرچی درس و کتاب و جزوه و دانشجو و دانشگاه خسته شدم ! فردا ساعت 2 بعد از ظهر یه امتحان سخت دارم هنوز که هنوزه هیچی نخوندم ! نمی دونم چرا تازگی ها حس و حال هیچ کاری رو ندارم ! قبلا مثل چی درس می خوندم ! الان واقعا خودم از خودم تعجب کردم ! تازگی ها کلا حوصله شروع کردن رو...
-
بعضی وقت ها ...
جمعه 16 اردیبهشت 1390 15:18
بعضی وقت ها در دیوارهای خونه چقدر زمخت و بی ریخت میشه. آدم فک میکنه دیوارهای خونه مثل فیلم های تخیلی یا ترسناک از چهار طرف دارن بهش نزدیک میشن و هر لحظه ممکنه که آدم این وسط خورد بشه ... بعضی وقت ها چقدر خیابون موقع شب قشنگ میشه. بعضی وقت ها چقدر دود و دم و هوای آلوده توی خیابون خوشبو و خواستنی میشه ! بعضی وقت ها صدای...
-
لب های تمام بسته
پنجشنبه 1 اردیبهشت 1390 01:08
خیلی وقته که می خواستم بیام و دوباره توی وبلاگم یه چیزی بنویسم. ولی راستش نمیشد، یا شاید هم نمی تونستم. این اواخر یه تصمیمی گرفتم که شاید این موضوع هم تحت تاثیره همون باشه ... تصمیم گرفتم که بیخودی حرف نزنم و بیشتر گوش بدم و نگاه کنم ! نمی دونم شاید عجیب باشه شایدم نه. ولی واقعا این تصمیم رو گرفتم و چندین وقت هم هست...