وقتی ستاره می شکفه تو دست سرخ پنجره
وقتی شب از حادثه ی بارون و بوسه می گذره
وقتی سکوت سایه ها آینه به آینه می شکنه
وقتی که خورشید میره و دریارو آتیش می زنه
فقط نگاه می کنم فقط نگاه می کنم
به یاد تو شبو پر از اندوه ماه می کنم
فقط نگاه می کنم فقط نگاه می کنم
وقتی سحر پر می شه از ناز نگاه نسترن
وقتی تو جشن گم شدن پرستوها پر می کشن
انگار دوباره لحظه ها آبی و رویایی می شن
دوباره تو دل دل شب قصه شروع می شه و من
فقط نگاه می کنم فقط نگاه می کنم
به یاد تو شبو پر از اندوه ماه می کنم
فقط نگاه می کنم فقط نگاه می کنم
به من ترانه ای بده از صبح پرواز و نیاز
از اشک و شبنم و نسیم دنیای تازه ای بساز
به من دوباره پل بزن معجزه ی رنگین کمون
که من بدون تو به شب به سایه ها به آسمون
فقط نگاه می کنم فقط نگاه می کنم
به یاد تو شبو پر از خورشید و ماه می کنم
فقط نگاه می کنم فقط نگاه می کنم
فقط نگاه می کنم فقط نگاه می کنم
به یاد تو شبو پر از خورشید و ماه می کنم
[فقط نگاه می کنم/حامی]
فقط نگاه میکنم فقط نگاه میکنم،
آره خوب فقط نگاه میتونیم بکنیم...
کم پیدایی اق محمد
شایان جان هستم ولی،
فقط نگاه می کنم ...
دم شما گرم
خیلی گلی.
تو دسته گلی ...
آقا فهمیدم!
شاعرش عینکی بوده!
فقط نگاه؟؟!!!
یعنی با یه نگاه هم قانع بوده؟!!!
میگم اگه پسر شایان دسته گله و شما گل ، پس من چیم؟
آره دیگه.
کی قانع بوده !؟
شما اصن گلخونه ای ، خوبه !؟
منم که جنگلم دیگه!
آره دیگه
چرا که نه
این عکسی هم که گذاشتی خیلی زشته!
واقعا !؟
عکس هنریه، باید چشم بصیرت داشته باشی تا زیباییش رو درک کنی !