فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

فـــرامـــوشـــی

می نویسم که یادم بمونه...

یک روز متفاوت !

امروز یکی از بدترین و پر ماجرا ترین و پر هیجان ترین روزای زندگیم بود ! بدنم تا حالا هیچ وقت به این اندازه آدرنالین ترشح نکرده بود ! اولش نزدیک بود یه دست خودم به فنا برم ! بعدشم نزدیک بود یه بچه پر رو ، رو به فنا بدم ! هنوز باورم نمیشه ! مثل فیلم اکشن بود امروز !

فکر کنم بیشتر توضیح ندم بهتر باشه ...

نظرات 6 + ارسال نظر
نفس دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 20:20

عجب روزی بوده امروز
اول

آره خیلی باحال بود !
نفس جان دیگه فک کنم فقط خودتو میای اینجا ! همیشه اول خودتی

نفس دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 20:23

به دست خود فنا شم،یا یه دست؟
خب بگید جریانو.خب یه صدقه بدید

یک دست !
بیخیال ! آخه به خاطر یه قسمتی از جریان امروز دستم درد میکنه حال ندارم تایپ کنم ! نمی دونم سر و کله این بچه پر روهه سفت بود یا من محکم مشت زدم !
راستی در مورد صدقه هم من صحب به صبح که می خوام از خونه برم بیرون مادرم بنده خدا کلی دعا معا می خونه واسم و صدقه میندازه اینکارا رو میکنه تازه اینجوری میشه ! نکنه دیگه چی میشه !

نفس دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 20:53 http://princess91.blogsky.com/

ذوقه دیگه آدم یهو ذوق میکنه
رضا چرا دیگه رفت؟
الان خوبی؟وا دعوا کردی؟
خدا به دادت برسه این وضعه صدقس ندی که دیگه وای دور از جون

نمی دونم ! بچه خوبی بود ...
آره بابا ! من خوبم ولی اون بچه پروهه فک نکنم !
آره دیگه چیکار کنیم !

نفس دوشنبه 4 اردیبهشت 1391 ساعت 23:28 http://princess91.blogsky.com/

آقا محمد اصلا دعوا خوب نیس ها

من خودم اصولا خیلی کم اتفاق میافته که دعوا کنم ! ولی متاسفانه اگه دعوا کنم دیگه خودم رو سخت می تونم کنترل کنم !
اینبار هم همش تقصیر اون یارو بود ! باور کن من اگه اینجا برات توضیح بدم خودت میگی خوب کاری کردی زدیش ! من تا آخرین لحظه ام خودم رو کنترل کردم و نمی خواستم دعوا بشه ولی خب وقتی طرف خودش دلش می خواد و بازم می پیچه به پر و پام چکار کنم !؟

موشو چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 00:20 http://moshoooo.blogfa.com

سلام محمد خان
چی شده؟ الان حالت خوبه ؟چیزیت که نشده؟
اصلا نباید با این جور ادما هم صحبت شد
یه دوستی داشتیم{به فنا رفت}مربی تکواندو بود اصلا اهل دعوا هم نبود یه سری چند نفر مزاحم یه دختر میشن رفته بود از دختره دفاع کنه 3 نفرو زده بود 4رمی چاقو میکشه تا دوستمون برمی گرده با چاقو کشاله ران تا ساق پاش جر میخوره
انقدر زخمش عمیق بود ورزشو کلا گذاشت کنار
الانم با یه چوب دستی میتونه کمی راه بره
خیلی باید مراقب خودت باشی

وای چقد وحشتناک ! چه جنایتکارایی پیدا میشن ! راست راست هم راه میرن کسی هم بهشون کاری نداره ...
نکته خوبی بود موشو جان بهش فک می کنم ...

نفس چهارشنبه 6 اردیبهشت 1391 ساعت 00:27 http://princess91.blogsky.com/

صلاح خویش را خسروان دانند و بس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد